به نام خدا
این استادِ باحالِمان از سَر ِ زیادیِ حال یک پروژه یِ خفن بارمان کرده است که باعث شده یک دست بَر سر و دستی بر کیبورد به سانِ بولدوزر بیفتیم رویِ سیستِمِمان و تا ساعاتی از سپیده دمان خرکاری بنماییم . یکی نیست بِهش بگوید بابا جان با این اِطِلاعاتِ اندک ما چطوری سایت طراحی کنیم ؟ دِلَم می خواهد این استادِمان را همچین بزنم که با دیوار کلاسِمان یکی شود . مردکِ آدم آهنی . اَه اَه اَه . ایششششششششششششششش . با اینکه از مردهای آویزان فوقُ العاده متنفِرَم و دلم میخواسته همیشه استادهایَم مرد و جِدی باشند اما این دیگر زیادی شبیه روبات است و آدم دِلَش میخواهد بِهش دست بزند تا مُطمَئِن شود که آدم آهنی نیست اما چه کنیم که اسلام دستِمان را بسته است . مَخلَص ِ کلام اینکه بدجوری در گِل گیر کرده ام .
:: بازدید از این مطلب : 851
|
امتیاز مطلب : 312
|
تعداد امتیازدهندگان : 73
|
مجموع امتیاز : 73